و علما بزرگوار ما در کتب شان پاسخ داده اند که ملخّص و عصاره آن این است که «اراده خداوند از علم ازلی او به اوصاف و ویژگی های موجود در اهل بیت ـ علیهم السلام ـ نشأت گرفته، به این معنا که خداوند متعال بر اساس علم ازلی اش می دانست که این بزرگواران با اختیار و تعبّد از دستورات الهی پیروی می کنند، و افعال و تروک شان صد در صد مطابق با تشریعیات الهیه می باشند، مانعی ندارد که نسبت اراده اذهاب رجس از اهل بیت را به خودش بدهد». ب: کلمه «رجس» «واژه رجس به معنای شیء ناپاک است خواه ناپاک از نظر طبع آدمی باشد یا به حکم عقل یا شرع و یا همه این ها و این که: در بعضی از کلمات، رجس به معنای گناه یا شرک یا بخل و حسد و یا اعتقاد باطل و مانند آن تفسیر شده، در حقیقت بیان مصداق هایی از آن است، و گرنه مفهوم این کلمه، مفهوم عام و فراگیر است، و همه انواع پلیدی ها را به حکم این که الف و لام در «الرجس» به اصطلاح الف و لام جنس است شامل می شود.
[1] ج: «یرید الله» اراده این جا یا اراده تکوینی است مثل قول خداوند در قرآن کریم می فرماید: «أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کنْ فَیَکونُ»[2] و یا اراده تشریعیه است، مثل قول خدای متعال که می فرماید: «یُرِیدُ اللّهُ بِکمُ الْیُسْرَ وَلاَ یُرِیدُ بِکمُ الْعُسْرَ»[3] پس اراده گاهی تکوینی است، و گاهی تشریعی و هر دو قسم آن در قرآن آمده است. آن چه باقی می ماند این سوال است که: «اگر اراده در آیه تطهیر تکوینی باشد به معنای التزام به جبر است و این با اعتقاد امامیه که می گویند: «لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین»[4] سازگار نیست؟ و این شبهه ی است که در بعضی کتب موجود است و از کسانی که متعرض آن شده اند: «ابن تیمیه حنبلی در کتاب «منهاج السنه» اش می باشد.
اما در آیه شریفه مورد بحث نمی تواند اراده تشریعیه مراد باشد، زیرا اراده تشریعی اختصاص به اهل بیت ندارد و اختصاص به هیچ کس ندارد، چه آن که اراده تشریعی همان احکامی است که متشکل از مجموعه اوامر و نواهی الهیه می باشند و احکام عمومیت داشته و شامل همه مکلفین می گردد. برای رسیدن به یک پاسخ مستدل لازم است به مفردات آیه کریمه مورد نظر دقت و تأمل نمائیم: الف: کلمه «انما» دلالت بر حصر می کند به این معنا که «تطهیر» اختصاص به اهل بیت دارد، این مطلبی است که هیچ گونه اشکالی در آن نبوده و کسی هم درباره آن اختلافی نکرده اند. و به تعبیر دیگر: معصومان ـ علیهم السلام ـ به خاطر تأییدات الهی و اعمال پاک خویش، چنان هستند که در عین داشتن قدرت و اختیار، برای گناه کردن به سراغ گناه نمی روند، درست همان گونه که هیچ فرد عاقلی حاضر نیست، قطعه آتشی را بر دارد و بر دهان خویش بگذارد.
چه آنکه ما از «یذهب عنکم» و «یطهرکم»، در میابیم که فاعل هر دو فعل، ضمیر منتسب به لفظ جلاله الله است؛ اما این اراده تکوینى خداوند، به زدودن پلیدى و پاکیزه گردانیدن تعلق گرفته است؛ نه به خود فعل صادر از اهلبیت؛ زیرا خداوند مثلا نفرمود: «یرید الله ان یجعلکم تفعلون هذا وتجتنبون ذاک» (خداوند اراده کرده که شما را چنان قرار دهد که این کار رابکنید و از آن دیگردورى ورزید. خداوند هم به واسطه پیراستگى ساحت قدسش از بخل، به آنان بخل نمىورزد و بر اساس قاعده: «الذین اهتدوا زادهم هدى وآتاهم تقواهم»[۳] و قاعده «والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا وان الله لمع المحسنن»[۴] نعمتهاى خود را بر اینها افاضه و آنان را در فیض و کرم خویشغوطهور مىگرداند.
آخرین چیزى که در این جا بدان اشاره مىکنیم این است که ملاحظه مىشود خداوند متعال طهارت زنان را به اراده خود آنان معلق کرده و آنها را در دو راهی حیات دنیایی و حیات الهی قرار داده است[۶] ؛ اما وقتی در مورد طهارت اهلبیت سخن مىگوید، آن را متعلقاراده خود قرار مىدهد. و نیز چنین مدح و عنایتی، بیانگر آن است که از میان همگان، فقط اینان به مزیت پاکیزگى و عدم پلیدى تا سرحد عصمترسیدهاند؛ عصمتى که رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله با استشهاد به همین آیه تطهیر بدان تصریح فرمود که من و اهل بیت من از همه گناهان پاکیزه هستیم[۱]. از آنچه گذشت روشن مىشود که مراد دانشمندان که گفتهاند: اراده مورد نظر در آیه تطهیر، اراده تکوینى است و نه اراده تشریعى، همین است که بیانکردیم و نه این که عصمت در آنان به صورت اجبارى آفریده شده باشد،چنانکه قدرت مخالفت و موافقت نداشته باشند.
بنابرین خداوند زمانی این چنین به انسان رو می کند که زمینه تربیت وى به بهترین وجه آماده باشد و به بالاترین مزایاى اخلاقى و انسانى نایلآمده باشد و از نظر تعقل، شعور و معرفت نسبت به خداوند و شرایع و احکام او، دردرجه اى عالى قرار داشته باشد. راز این انتخاب زمانى روشن مىشود که بدانیم اگر انسان در آن مرتبه از اخلاص و صفا باشد که جاهلیت با تمام پلیدىهایش او را آلوده نکند و نیز از نیاکان خود، جز خصال پسندیده و مزایاى نادر به ارث نبرد این اراده به وی عنایت خواهد شد. همچنان که انسان عاقل و متعادل، هرگز سم نمىخورد و نوزاد دستش را درآتش فرو نمىبرد و مادر فرزندانش را سرنمىبرد و نیز هیچ یک از چیزهاى فراوانى را که انسان انجام آن را مخل به کرامت و شخصیتخویش مىداند انجام نمىدهد.
اما اینجا مشکلی وجود دارد؛ چون در موالی عرفی، تعلق غرض لزومی مولی به فعل را تحت اختیار موالی عرفی می دانیم و لذا اگر مولای عرفی بخواهد، غرض لزومی او به فعل عبد تعلق گرفته و او را امر به فعل می کند و اگر نخواهد، غرض لزومی او به فعل عبد تعلق نمی گیرد، اما غرض لزومی خدای متعال، از صفات ذات او بوده و متحد با ذات او است، و با این فرض تحت اختیار او نخواهد بود؛ چون ذات خدای متعال در اختیار او نیست تا اگر بخواهد غرض لزومی اش تعلق بگیرد و اگر نخواهد غرض او تعلق نگیرد. از اینجا بحثی را دنبال می کنیم که جمهور فلاسفه تکرار می کنند که ترجیح بلامرجّح محال است و در مورد این مطلب مثال می زنند که اگر در مقابل شخص گرسنه دو قرص نان وجود داشته یا در مقابل شخصی که فرار می کند، دو راه وجود داشته باشد، هر کدام از دو نان را که شخص گرسنه انتخاب می کند و یا هر راهی که شخص فراری انتخاب می کند، به برهان إنّی کشف می شود که تعلق اراده به خصوص آن فرد، ناشی از مرجح نفسانی بوده است ولو اینکه آن مرجح به نظر عرفی کشف نشده باشد.
به عنوان مثال در قرآن کریم تعابیری همچون ﴿ وَ جَزَاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا ﴾ [3] ، ﴿ مَنْ جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلاَ يُجْزَى إِلاَّ مِثْلَهَا وَ هُمْ لاَ يُظْلَمُونَ ﴾ [4] ذکر شده است که جزاء به معنای انتقام است و مجازات بر عمل زشت، انتقام بر آن عمل زشت خواهد شد کما اینکه در آیات شریفه ﴿ إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ مُنْتَقِمُون ﴾[5] و ﴿ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ ذُو انتِقَام ﴾[6] به این مطلب اشاره شده است. در پاسخ این اشکال می گوئیم: ادعای ذکر شده با حساب احتمالات نفی می شود و لذا مشاهده می شود که در ارتکاز عقلاء کسی که عمل زشتی انجام داده است، مورد عتاب قرار گرفته و مسؤول دانسته می شود و اگر آن فرد اعتذار کند که اراده آن فعل را داشته است، اما ارادهی آن در اختیار او نبوده است بلکه خود به خود و تحت تأثیر عوامل قهری منقدح شده به فعل منتهی شده است، این اعتذار مورد پذیرش عقلاء قرار نمی گیرد.